- کم مایه
- رقیق
معنی کم مایه - جستجوی لغت در جدول جو
- کم مایه
- کسی که سرمایۀ اندک دارد، کنایه از آنکه علم و اطلاع کافی ندارد، مقابل پرمایه، آنچه مادۀ اصلیش کم باشد مثلاً چای کم مایه
- کم مایه
- کسی که سرمایه اش اندک باشد، آنچه که بهزینه اندک نیازمند باشد: (این مهمانی کم مایه است)، آنچه که مواد اولیه اندک داشته باشد: (آبگوشت کم مایه است)، مقابل پر مایه، قلم مویی که نوک مویین آن کم پشت و بلند باشد و برای قلم گیریها یک نواخت و کشیدن خطوغ بلند بکار رود قلم نیزه یی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دارای پایه و مقام پست
منبع، مرجع
بی اصل و بی بنیاد
انرژی
که مایه بسیار دارد مقابل کم مایه بی مایه، صاحب علم و خرد بسیار خردمند دانشمند پر خرد پر دانش، که اصل و گوهری گرانمایه دارد بزرگوار بزرگ عزیز شریف عالیقدر، نجیب اصیل، مالدار ثروتمند متمول، عظیم خطیر جلیل، گرانبها پر بها پر ارز پر قیمت ثمین، برومند، قلم مویی که نوک آن پر پشت باشد مقابل کم مایه. یا چای پر مایه. پر رنگ غلیظ. یا ده پر مایه. آباد. یا گنج پر مایه. پر خاسته پر ثروت غنی
قدرت، توانایی، مادۀ اصلی، در علم فیزیک انرژی مثلاً کار مایۀ حرارتی، کارمایۀ مکانیکی، کارمایۀ نوری
فرومایه، بی مقدار، بی بنیاد، بی اصل
کسی که تدبیر ش اندک باشد کم تدبیر، امری که بسختی چاره پذیر باشد
کم مایه بودن مقابل پر مایگی
ممسک بخیل تنگ چشم: (مانده رنگ کاهیم باقی که چندان می نداد ساقی کم کاسه امروزم که سفره بشکند)، (شفیع اثر)
ممسک، خسیس
Understatement
subavaliação
Untertreibung
umniejszanie
преуменьшение
применшення
subestimación
litote
sottovalutazione
understatement
अंडरस्टेटमेंट
pernyataan yang meremehkan
التّقليل
절제된 표현
הַמְעָטָה
控えめな表現
küçümseme
kupunguza umuhimu
การกล่าวแบบถ่อมตัว
ক্ষুদ্রীকরণ